هـــمدهفیلـمانتخـابکنی |
... «بازیِ» جذّاب و وسوسهبرانگیزِ «بهترینهای دهه» هم، مثل هر بازیِ دیگری، ظاهراً، به یک «بازیِ» عمومی بدل شده است. هر آدمی، هر تماشاگری، با هر میزان فیلمی که دیده، قاعدتاً، حق دارد یکی از شرکتکنندگان در این «بازی» باشد. (شرطِ اوّلیهی بازی، فیلمدیدن است.) قاعدتاً منتقدانِ حرفهای هم «بازیِ» خودشان را دارند. (ظاهراً در یکی از شمارههای آیندهی ماهنامهی «دنیای تصویر»، نتیجهی این «بازی» و اسامی شرکتکنندگانش اعلام میشود.) امّا کسی هم از میزانِ فیلمهایی که دیگری (تماشاگر/ منتقد) دیده، خبر ندارد. هیچ معلوم نیست که این «ده»/ «بیست»/ «سی» فیلم را از بین چند فیلم انتخاب کرده است؛ هزار فیلم؟ پانصد فیلم؟ دویست فیلم؟ درعینحال، دیدن یا ندیدنِ بعضی فیلمها هم مایهی افتخار نیست؛ بخصوص که در این سالها (یعنی از دوهزارویک به بعد) میزانِ فیلمهای «بد» (آشغال) بیشتر از فیلمهای «خوب»، «معمولی» و «قابلِ تحمّل» است. (دیدنِ خیلی فیلمها واقعاً «غیرممکن» است.) رجوع به نقدِ منتقدانِ «حرفهای»، یا توجّه به «ستاره»هایی که نثار فیلمها میکنند (بخصوص ستارههایی که روی جلدِ دیویدیها مینشینند و قرار است کنجکاویِ ما را بیشتر کنند) هم چارهی کار نیست. منتقدی (حالا) میانمایه در امریکا هست که بیاعتنا به سابقهاش، دستِ رد به سینهی هیچ فیلمی نمیزند و همهی فیلمها (از کمدیهای یکبارمصرف تا فیلمهای شاخص) را «ستاره»باران میکند. (به امیدِ داشتن سهمی از فروشِ دیویدی؟ یا چیزی دیگر؟) ... «بهترینهای دهه» هم، در بهترین شکلش، یک «بازی»ست که «سلیقه» و «نگاهِ شخصیِ» آدم را «لو» میدهد؛ یا دستکم بهنظرم باید اینطوری باشد. درعینحال، «بهترینهای دهه» هم شبیه بازیِ معمول و متداولِ «فیلمهای عُمر» است؛ فیلمهایی که آدم بیشتر دوستشان داشته، فیلمهایی که جایی گوشهی ذهنش ماندهاند و صحنهها، یا جملههایی از فیلم، تبدیل شدهاند به بخشی از حافظهاش، به خاطرهای که دوستش دارد. پس، از همین اوّل باید توضیح داد که «بهترینهای دهه»ای که هر آدمی انتخاب میکند، لزوماً، همان فیلمهایی نیست که آدم دیگری انتخاب میکند. این نکتهی هزاربارگفته را باید بازهم تکرار کرد که بعید است هیچ دو آدمی را بشود سراغ گرفت که، دقیقاً، مثل هم فکر کنند و سلیقهای مثلِ هم داشته باشند. حتّا گذشتِ زمان و همنشینی و همکلامی و یک همچهچیزهایی هم، بهنظرم، فایدهای ندارد. هر آدمی «سلیقه» و «نگاهِ شخصیِ» خودش دارد. این است که «بهترینهای دهه» قرار است مُعرّفِ هر آدمی باشد؛ آینهای تمامقد از «سلیقه» و «نگاهِ شخصی»اش. این است که اگر، شخصاً، با آدمی طرف باشم که (مثلاً) از هر سهجُملهاش دوتاش اشارهایست به «فیلمفارسی» (دربارهی ارزشِ «فیلمفارسی» حرف نمیزنم) و آنوقت در بازیِ «بهترینهای دهه» (مثلاً) از فیلمهای «هوشیائو شین» و «پاتریس لوکُنت» و «آندری زویاگینتسف» و «برونو دومون» اسم ببرد، شک میکنم. خب البته شاید خودِ واقعیاش همین آدمی باشد که این فیلمها را دوست دارد، امّا آنوقت تکلیفِ آدمی که جانش بسته است به «فیلمفارسی» چیست؟ این «بازی»ها خاصیتِ «لو»دهندگیشان زیاد است؛ هرچند بستگی دارد به اینکه آدم (تماشاگر/ منتقد) وقتِ نوشتنِ اسمِ فیلمها، واقعاً، با خودش (و دیگران) «روراست» بوده یا نه. بخصوص پای منتقد که وسط باشد، این خاصیتِ «لو»دهندگی بیشتر هم هست؛ چون آدم (تماشاگر/ خواننده/ منتقد) سعی میکند همهی این فیلمها (یا دستکم بخشی از آنها) را در سابقهی او جستوجو کند. خب، اعتراف میکنم که بعضی از این فیلمها را دیر شناختهام، دیر فهمیدهام که ارزش و اعتبارشان چهقدر است و لابد فیلمهای دیگری هم هستند که هنوز از آنها درست سر درنیاوردهام. (اینرا مینویسم که یادِ خودم هم بماند.) دوسال پیش هم که روزنامهی «اعتماد» (درواقع محمّد باغبانی) میخواست «فیلمهای برتر هزارهی سوّم» را انتخاب کند، به این چیزها فکر کردم، بعد فهرستِ بلندبالایی را نوشتم و یک توضیحی هم ضمیمهاش کردم که، ببخشید؛ «انتخاب» کار سختیست. (اعتماد، شش بهمنِ هشتادوشش) حالا هم میخواهم فیلمهای منتخب را بنویسم (و قاعدتاً عین همین انتخاب، یا دستکاریشدهاش را باید به «دنیای تصویر» هم بدهم) دارم به همهی این جنبههای «لو»دهندگی، و به «سلیقه» و «نگاهِ شخصی» فکر میکنم. حتماً خیلیها دنبالِ فیلمهای دیگری میگردند در این فهرست، حتماً خیلیها از بعضی انتخابها تعجّب میکنند و شاید آدمهایی هم پیدا شوند که ماجرا بهنظرشان خیلی هم پیچیده نرسد. انتخاب است دیگر؛ «سلیقه» و «نگاهِ شخصی» را نشان (لو) میدهد و آدم در معرضِ «قضاوتِ» دیگران قرار میگیرد. و آخر اینکه فهرستم «دهتایی» نیست، (شرمنده!) بیشتر از اینهاست. انتخابِ نهایی دستکم چندروزی وقت میگیرد، امّا قاعدتاً ممکن است جای چندتا از فیلمها عوض شود؛ هرچند کار سختیست. این «بازی» تمامشدنی نیست... (علی لُطفی، امیدوارم پشیمان نشده باشی از این دعوت.) همین. بهترینهای دههی اوّلِ قرنِ بیستویکم [دوهزارویک به بعد] [بدونِ ترتیب] ٢١ گرم (الخاندرو گونسالس اینیاریتو/ گییرمو آریاگا) [و شهرِ خدا (فرناندو میرلس)] گاسفورد پارک (رابرت آلتمن) [و رفتگان (مارتین اسکورسیزی] با او حرف بزن (پدرو آلمودوبار) [و بازگشت (آندری زویاگینتسف)] پنهان (میشائیل هانکه) [و رمزِ ناشناخته (هانکه)] پیش از غروب (ریچارد لینکلیتر) [و دو روز در پاریس (ژولی دِلپی)] درخشش ابدیِ ذهنِ بیآلایش (میشل گوندری/ چارلی کافمن) [و قتلِ جسی جیمز بهدستِ رابرت فوردِ بُزدل (اندرو دومنیک)] در ستایشِ عشق (ژانلوک گدار) [و بانو و دوک (اریک رومر)] جوانی بدونِ جوانی (فرانسیس فورد کاپولا) [و بچّه (ژانپییر داردن و لوک داردن)] ماهی بزرگ (تیم برتن) [و هشت زن (فرانسوا اوزون)] گزارش اقلیت (استیون اسپیلبرگ) [و رودِ میستیک (کلینت ایستوود)] ساعتها (استیون دالدری) [و جادهی روُلوشنری (سَم مندیز)] سرنوشتِ شگفتانگیزِ اَمِلی پُلَن (ژانپییر ژُنه) [و گروه سهنفرهی بلویل (سیلون شومه)] امتیازِ نهایی (وودی آلن) [و جایی برای پیرمردها نیست (ایتن کوئن و جوئل کوئن)] داستانِ ماری و ژولین (ژاک ریوت) [و مأمورِ سهجانبه (رومر)] رؤیاییها (برناردو برتولوچی) [و یک سالِ خوب (ریدلی اسکات)] و: سینکدوکی، نیویورک (چارلی کافمن)، ویکی، کریستینا، بارسلونا (آلن)، من و تو و هرکی که میشناسیم (میراندا جولی)، عشق بدکاره است (اینیاریتو/ آریاگا)، هزارتوی پَن (گییرمو دلتورو)، اتاقِ پسر (نانی مورتّی)، ساعتِ بیستوپنج (اسپایک لی)، گمشده در ترجمه (سوفیا کاپولا)، بله (سالی پاتر)، پنج ضربدر دو (اوزون)، تولّد (جاناتان گلیزر)، دخترکِ میلیوندلاری (ایستوود)، ٢٠۴۶ (وُنگ کاروای)، ملکوتِ آسمان (ریدلی اسکات)، قصر متحرّکِ هائورو (هایائو میازاکی)، نزدیکتر (مایک نیکولز)، زندگیِ دیگران (فلوریان هنکل فُن دُنرسمارک)، تاوان (جو رایت)، تبعید (زویاگینتسف)، خوشخیال (مایک لی)، در بروژ (مارتین مکدانا)، دشتِ سوزان (گییرمو آریاگا)، شوالیهی تاریکی (کریستوفر نولان)، لبهی عشق (جان مِیبری) محسن آزرم |
Comments:
Post a Comment
|